یک روایت آموزنده

قطعا خواستن توانستن است

یک روایت آموزنده

قطعا خواستن توانستن است

روایت یک روز پر استرس،۱۰ تیر ۱۴۰۰ ،روز تولدم!
اما فقط روز تولدم نبود اون روز من کنکور هم داشتم ولی اینکه تو چه شرایطی میخواستم کنکور بدم خیلی درس بزرگی توی زندگی بهم داد اونم اینکه خواستن توانستنه.
امروز من عزادارم، عزادار عروس دامادی که چهار روز بعد عروسی شان تصادف کردند و سوختند.امروز ۳۵ روز است که عمه تازه عروس و دامادش را از دست داده ام و این غم برایم بسیار سنگین است چون فقط عمه نبود خواهر بود.این فقط یک طرف قضیه و سخت ترینش بود اما من بخاطر مراسمات عمه و شلوغی ها درگیر سویه جدید کرونا هم شده بودم و با این شرایط نه حال روحی خوبی داشتم نه حال جسمی. با همه اینها یک چیز دیگر هم بود که خیلی اذیتم میکرد آن هم حرف دوست و آشنا و اطرافیان که می‌گفتند مهسا امسال هم کنکور قبول نمی‌شود حتی مثل پارسال به مرحله مصاحبه هم نمی‌رسد چون حالش خیلی بد است و این واقعا اذیتم میکرد برای همین به خودم قول دادم تا توی چند ساعت کنکور همه چیزهای اضافه را فراموش کنم و فقط حواسم به کنکوری باشد که برای یک عمر کمکم می‌کند حتی داغ عمه زینبم را فراموش کنم چونکه موفقیت من برایش خیلی مهم بود و همین کار را هم کردم و وقتی نتایج نهایی کنکور را دیدم لبخند موفقیت روی لب هایم جا خوش کرد نتیجه خیلی رضایت بخش بود به خودم و همه ثابت کردم من باید توی هر شرایطی به چیزی که می‌خواهم برسم و از خدا ممنونم که توی اون شرایط سخت لبخند بر روی لب های من و خانواده ام نقاشی کرد اون لحظه حتما عمه زینبم لبخند زده.

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روایت یک روز پر استرس،۱۰ تیر ۱۴۰۰ ،روز تولدم!

اما فقط روز تولدم نبود اون روز من کنکور هم داشتم ولی اینکه تو چه شرایطی میخواستم کنکور بدم خیلی درس بزرگی توی زندگی بهم داد اونم اینکه خواستن توانستنه.

امروز من عزادارم، عزادار عروس دامادی که چهار روز بعد عروسی شان تصادف کردند و سوختند.امروز ۳۵ روز است که عمه تازه عروس و دامادش را از دست داده ام و این غم برایم بسیار سنگین است چون فقط عمه نبود خواهر بود.این فقط یک طرف قضیه و سخت ترینش بود اما من بخاطر مراسمات عمه و شلوغی ها درگیر سویه جدید کرونا هم شده بودم و با این شرایط نه حال روحی خوبی داشتم نه حال جسمی. با همه اینها یک چیز دیگر هم بود که خیلی اذیتم میکرد آن هم حرف دوست و آشنا و اطرافیان که می‌گفتند مهسا امسال هم کنکور قبول نمی‌شود حتی مثل پارسال به مرحله مصاحبه هم نمی‌رسد چون حالش خیلی بد است و این واقعا اذیتم میکرد برای همین به خودم قول دادم تا توی چند ساعت کنکور همه چیزهای اضافه را فراموش کنم و فقط حواسم به کنکوری باشد که برای یک عمر کمکم می‌کند حتی داغ عمه زینبم را فراموش کنم چونکه موفقیت من برایش خیلی مهم بود و همین کار را هم کردم و وقتی نتایج نهایی کنکور را دیدم لبخند موفقیت روی لب هایم جا خوش کرد نتیجه خیلی رضایت بخش بود به خودم و همه ثابت کردم من باید توی هر شرایطی به چیزی که می‌خواهم برسم و از خدا ممنونم که توی اون شرایط سخت لبخند بر روی لب های من و خانواده ام نقاشی کرد اون لحظه حتما عمه زینبم لبخند زده.

  • Mahsa Safavi